27 روزگی ماهان و روزای پایانی اولین ماهگرد
ماجراهای حموم رفتن ماهان
یادگاری های مامان و ماهان ...تونل زمان از 29سال قبل تا به امروز
خواب با ناز و ادا
نبض زندگی
حموم بازی
ماهان عسلی در روز ده تفلدش
عکس ماهان .شاه شاهان...
یادبودی از روز بیمارستان فدای اون ناز و ادات بشم من مامانی...فدای اون صورت ماهت اون چشای نازت بشم سومین روزی که گل سر سبد خونمون شده بودی ...
نویسنده :
میثاق
8:58
مامان جونم تولدت ستاره بارون قشنگم ..
مامان جونم عزیز دلم تولدت ستاره بارون.... سلام ماهان گلم...پسر قشنگم نمیدونم از کجا برات بگم ...! 35 هفته و 5 روزم بود.....چهارشنبه شب..تاریخ 3 اردیبهشت....ساعت 4 و 45 دقیقه نیمه شب بود که توی خواب حس کردم کیسه آب پاره شد.بنددلم از هم گسسته شد..بابا رو با اضطراب و وحشت و چشمای از حلقه بیرون زده شده بیدار کردم..آسته آسته رفتم چک کردم و مطمئن شدم کیسه آبه..گریوووووووووون و هق هق کنان اومدم بغل بابایی...سریع شال و کلاه کردیم و بدون برداشتن هیچ وسیله و یا ساک بیمارستان راهیه بیمارستان بهمن شدیم..فقط خدا میدونه من و بابایی تو اون لحظه های زجر آور و کشنده چی کشیدیم تا رسیدیم قسمت اورژانس بیمارستان..گریه های م...
نویسنده :
میثاق
14:19